، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

امیرحسین مادربزرگ

داروی اشتباهی

سلام گل یاسم امروز دوباره فرصت پیدا کردم تا خاطراتت رو بنویسم . آه که چقدر دوستت دارم .چقدر  شاکر خداوندم که تو گل باغ هستی رو به ماداده . باور کن دلم لبریز از عشق ومحبت  تواست ولحظه ای روبدون فکرو یاد تو درخانه نمی گذرانم .چندروز پیش که منزل مابودین ناخودآگاه این شعر مرحوم آغاسی را که برای امام زمان خوانده باصدای بلند  برای تو خواندم/ کاش که همسایه ما می شدی / مایه آرامه ی ما می شدی /وحقیقتا ه م  این را دلم میخواهد ای کاش به مانزدیک تر بودین ومن تورا بیشتر می دیدم الان هم که  دارم مینویسم از جمعه تاحالا ندیدمت وخیلی دلم برایت تنگ شده و فرصتی راهم پیدا...
9 آبان 1390

کفش طبی

  از آخرین باری که نوشتم خیلی میگذرد درمهرماه خیلی سرم شلوغ بود وروزها خیلی سریع گذشت ودراین مدت من فقط به کارهای اصلی رسیدم و دیگر وقتی برای کارهای فوق برنامه نداشتم . کارهای امیرحسین هم مثل همیشه دراولویت بود ولی این سرگرمی من تاحدودی باعث آزار امیرحسین شد وهروقت یادش می افتم اشک  درچشمانم جمع می شود واز خدا می خواهم من رابخاطر این بی توجهیم ببخشد وهمینطور امیرحسین من راحلال کند چون من  مسئولیتی راقبول کرده ام ومیبایست بیشتر توجه میکردم .                         &nbs...
1 آبان 1390
1